«میدانم خیلی درد میکشی، اما درد کم خواهد شد. اولش این را نمیبینی، فقط میتوانی درد را ببینی و فکر میکنی که درد هیچوقت تمام نمیشود. اما ماهیت درد این است که تغییر کند، درست مثل رنگ آسمان در غروب. اول خورشید توی آسمان یک جور قرمز ـ نارنجی تند است، و بعد نرمتر و نرمتر میشود. بافت درد با از سر گذراندنش تغییر میکند. و بعد یک روز بیدار میشوی و میبینی زندگی فقط دست و پنجه نرم کردن با آزار جنسی از نزدیکان در دوران کودکی نیست؛ زندگی زیستن هم هست.
وقتی سیزده ساله بودم، بچهای را که از برادرم باردار بودم، سقط کردم. سعی کردم خودم را بکشم چون خیلی درد میکشیدم. حالا خوشحالم که جان به در بردم چون این فرصت باشکوه را یافتم که تبدیل به آدم بالغی شوم که مسئول و کنترلکنندهی زندگی خودش است. حالا زندگی من ارزشمند است. بعضی روزها از خانه بیرون میروم، آفتاب را روی صورتم حس میکنم و یادم میآید که بدنم مال من است و اگر من نخواهم، هیچکس به من دست نمیزند. حالا این منم که تصمیم میگیرم. دانستن این که من مسئول زندگیام هستم، خود آزادی است. برای من، این همه چیزی است که نیاز دارم.»
اگر مورد آزار جنسی قرار گرفتهای، تنها نیستی. یکی از هر سه (یا چهار) دختر و یکی از هر شش پسر پیش از هجده سالگی مورد آزار جنسی قرار میگیرند.1 آزار جنسی برای کودکان هر طبقه، فرهنگ، نژاد، مذهب و جنسیتی رخ میدهد. کودکان توسط پدران، ناپدریها، برادران، مادران، عمهها و خالهها، عموها و داییها، پدربزرگها و مادربزرگها، همسایهها، دوستان خانوادگی، پرستارهای کودک، آموزگاران و غریبهها مورد آزار جنسی قرار میگیرند. با این که زنان هم ممکن است مرتکب آزار شوند، اغلب آزاردهندگان مردان دگرجنسگرا هستند.
آزار جنسی زخم میزند و این زخم با پایان آزار پایان نمییابد. اگر در کودکی مورد آزار قرار گرفته باشی، احتمالا آثار درازمدت آن را که مزاحم فعالیتهای روزمرهات میشوند، تجربه کردهای.
با این حال بهبود امکانپذیر است. حتی کامیابی هم ممکن است. کامیابی چیزی بیش از تسکین عارضهها است، چیزی بیش از بانداژ، بیش از داشتن عملکرد کافی. کامیابی به معنای لذت بردن از احساس کامل بودن است، رضایت از زندگی و کار، عشق حقیقی و اعتماد به روابط، سرخوش شدن تن.
این، کتابی است دربارهی فرایند بهبود؛ دربارهی این که برای بهبود چه باید کرد، بهبود چه احساسی دارد و چهگونه میتواند زندگیات را تغییر دهد.
میگویند که زمان همهی زخمها را التیام میدهد. این حرف تا حدی درست است. زمان بخشی از درد را کمرنگ میکند، اما بهبود عمیق رخ نمیدهد مگر آن که آگاهانه آن را انتخاب کنی. بهبود یافتن از آزار جنسی دورهی کودکی نیازمند تعهد و سختکوشی است. اگر سخت بکوشی، اگر مصمم به ایجاد تغییرات پایدار در زندگیات باشی، اگر بتوانی منابع خوب و حمایت حرفهای پیدا کنی، نه تنها میتوانی بهبود پیدا کنی، بلکه میتوانی کامیاب شوی. ما به معجزه و سختکوشی ایمان داریم.
گرفتن حمایت
هر قدر هم که مصمم باشی، بهبود یافتن از آزار جنسی کودکی در انزوا بسیار دشوار است. بخش زیادی از زخم تجربهشده ناشی از پنهانکاری و سکوتی است که آزار را احاطه کرده بوده است. تلاش برای بهبود در حین حفظ این سکوت منزوی تقریبا غیرممکن است.
بسیار مهم است که دست کم یک نفر را داشته باشی که درد و بهبود خود را با او شریک شوی. این فرد میتواند یک نجاتیافتهی دیگر، عضوی از یک گروه پشتیبان، یا یک مشاور باشد. او میتواند همسری همدل، یکی از اعضای خانواده، خواهر یا برادری باشد که او هم مورد آزار بوده است. در بهترین حالت ترکیبی از این منابع مختلف را داری. (برای اطلاعات درباره یافتن پشتیبان به بخش «غلبه بر انزوا» مراجعه کن.)
خواندن این کتاب شبیه چیست؟
از زمان انتشار چاپ اول این کتاب، میلیونها نجاتیافته از سراسر جهان آن را خواندهاند. آنها میگویند که خواندن این کتاب راههای بهبود جدیدی را پیش رویشان گسترده، به آنها اطمینان داده که تنها نیستند و امیدوارشان کرده است.
خوانندگان «شجاعت بهبود» روابط آزارنده را ترک کردهاند، تعهد خود به بهبود را تقویت کردهاند، یا برای نخستین بار احساسات خود را صادقانه با یک دوست، همسر یا مشاور شریک شدهاند. برخی تمایلات جنسی خود را از سر نو شناختند. گروهی دیگر از سرزنش خود دست کشیدهاند.
همچنین نجاتیافتگان در زمان خواندن این کتاب مکررا احساس وحشت، خشم و اندوه کردهاند. گروهی مخازن فراموششدهی غم، شرم، خشم و درد را باز یافتهاند. زنانی کابوس، بازگشت به گذشته و یادآوری خاطرههای تازه را تجربه کردهاند. یکی از نجاتیافتگان که الکلیای در حال درمان بود، در زمان خواندن این کتاب هوس الکل میکرد. بسیاری روانکاوی را از سر گرفتند یا برای اولین بار به دنبال مشاوره رفتند. همه گفتند که زندگیشان عوض شده است.
خواندن این کتاب برای تو هم میتواند تجربهای سخت و شفابخش باشد. وقتی بفهمی که زندگیات معنادار است و تو تنها کسی نیستی که رنج کشیده، میتوانی نوعی احساس آسودگی عظیم را تجربه کنی. اما آسودگی تنها واکنش ممکن نیست. اگر احساسات ناآشنا، ناخوشایند یا آزارندهای در زمان خواندن داری، نترس. احساسات قوی بخشی از فرایند بهبود هستند.
از سوی دیگر، اگر سرسری از این فصلها میگذری، شاید هنوز آن قدر احساس امنیت نمیکنی که با این موضوعات رودررو شوی. یا شاید با کتاب هم همانطور کنار میآیی که با سوءاستفاده: با جدا کردن عقل از احساسات. اگر اینطور است، دست نگه دار. استراحتی کن. برای گرفتن حمایت با کسی حرف بزن و بعدا دوباره شروع کن. (ما قویا پیشنهاد میکنیم که با خواندن «مهارتهای حیاتی برای بهبود» شروع کنی، فصلی که طراحی شده تا به توسعه مهارتها و منابعی ـ درونی و بیرونی ـ کمک کند که در طول فرایند بهبود از تو پشتیبانی میکنند.)
خیلی مهم است که با این کتاب هم همان رفتاری را نداشته باشی که در برابر سوءاستفاده داشتی: کرخت و تنها. اگر به بخشی رسیدی که زیادی سنگین به نظر میرسد، احتمالا موضوعات آن بخش الان برایت زیادی دشوارند. خودت را مجبور به خواندنش نکن. در عوض فصل دیگری را امتحان کن.
همینطور اشکالی ندارد که کتاب را کنار بگذاری یا آهسته آهسته بخوانی. بسیاری از افراد شجاعت بهبود را کمکم خواندند، هفتهها یا ماهها بین دو بخش فاصله انداختند. بسیاری از نجاتیافتگان به ما گفتهاند که اصلا آماده خواندن کتاب نبودهاند اما آن را روی میز کنار تختشان نگه میداشتهاند تا فقط بتوانند چندباره و چندباره عنوانش را بخوانند. آنها میگویند که همین بودن کتاب در کنارشان، حس بهبود به آنها میدهد.
سرعتت را جوری تنظیم کن که بتوانی در حین خواندن حضور ذهن داشته باشی. به افکار، احساسات و عواطفی که به وجود میآیند، توجه کن. شاید ایدهی ایجاد چنین رابطهای با جهان درونیات برایت ناآشنا باشد. به خیلی از ما، بهعنوان زن، یاد دادهاند که نیازهای دیگران را رفع کنیم و به ما گفتهاند که تمرکز بر خودمان خودخواهانه است. اما بهبود مستلزم تمایل به اولویت دادن به خود است.
یک روز صبح، وقتی که الن به پیغامگیرش گوش میکرد، پیغامی بود که میگفت: «تلفن کردم که بدونی واقعا دارم خوب میشم. و این شیرینترین حسیه که تا حالا داشتم: کامل بودن.»
تو لیاقت این حس را داری.
1 . درجه شیوع در مطالعات مختلف متفاوت است. برای خواندن بحثی عالی درباره دلایل این تفاوت میتوانید به www.jimhopper.com/male-ab مراجعه کنید. چند مطالعه قوی نشان میدهند که یک تن از هر سه زن قربانی آزار بوده است. مراجعه کنید به Diana E. Russell, “The Incidence and Prevalence of Intrafamiliar and Extrafamiliar Sexual Abuse of Female Children”, Child Abuse and Neglect 7 (1983): 133 – 146. مطالعات دیگری درجه شیوع را یک نفر از هر چهار زن و یک نفر از هر شش مرد نشان دادهاند. مراجعه کنید به Shanta R. Dube, et el., “Long-term consequences of childhood sexual abuse by gender of victim”, American Journal of Preventive Medicine 28
(2005): 430 – 438. درباره مردان مراجعه کنید به Cycle of Violence: Gender Rigidity and Emotional Constriction”, Journal of Traumatic Stress 9 (1996): 721 – 743.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر